بازگو

بازگو

روایت‌های بازداشت، زندان و سرکوب در جمهوری اسلامی

اعتراضات ۱۴۰۱

پیش از اعدام...

محسن شکاری |
محمدمهدی کرمی |
سید محمد حسینی |
مجیدرضا رهنورد |
مجید کاظمی |
سعید یعقوبی |
صالح میرهاشمی |

«داداش حکمم برای ترسوندنه. برای سه تا خراش که اعدام نمی‌کنن.»

محسن شکاری

«به مامان چیزی نگو...»

محمدمهدی کرمی

«بچه‌ها حکم من متوقف شده، بیایید مراقب مهدی باشیم.»

سید محمد حسینی

«دوست ندارم گریه کنن سر مزار. شادی کنن، آهنگ شاد پخش کنن.»

مجیدرضا رهنورد

«گفتم آقا هر کاری بگین من کردم، با خونواده‌م هیچ کاری نداشته باشین.»

مجید کاظمی

«دادا من این اعترافایی که کردم همه‌ش زیر شکنجه بوده. من تو این پرونده بی‌گناه بودم.»

سعید یعقوبی

«من دلم می‌سوخت برا این ماشینایی که زن و بچه بودن، پیرمرد بودن. وایساده بودم داشتم اونا رو رد می‌کردم.»

صالح میرهاشمی
اعتراضات ۱۴۰۱

بازداشت و تجاوز جنسی

بعد از آزادی از من می‌پرسیدند چقدر آنجا بودی؟ می‌گفتم یک شب. می‌گفتند که خب پس... و نفس راحتی می‌کشیدند. هیچ‌کس فکرش را نمی‌کند که در یک شب چنین بلایی سر آدم بیاید.

آرزو می‌کردم هم از آنجا بیرون بیایم و هم دیگر از آنجا زنده بیرون نیایم

به خاطر قرص‌های زیادی که به خوردمان داده بودند تمام بدنم شل بود

بازداشت و تجاوز جنسی
اعتراضات ۱۴۰۱

 

من حسین نادربیگی هستم. من زنده ماندم ولی هر دو چشمم نابینا شده، ۲۳ ساله و دانشجوی دانشگاه آزادم، یا بهتر است بگویم بودم!

 

 

 

مهسا موگویی ۱۹ ساله و بختیاری بود. ۱۰۸ مدال در رشته‌های دومیدانی، تکواندو و آمادگی جسمانی دریافت کرده بود.

در قسمت چپ چونه و فک مهسا سوراخی ناشی از ورود گلوله، ۳۹ سوراخ در قسمت ستون فقرات و بالاتنه، ۳۱ سوراخ در بازوی چپ و ۹ سوراخ در ساعد دست چپش مشاهده شده. دهن و بینی مهسا پر از خون بوده.

بازگو

روایت‌های بازداشت، زندان و سرکوب در جمهوری اسلامی